مسولیت گرفتن یا گرفتن مسولیت؟
با همه وضوحی که در تفاوت این دو شاید در نگاه اول به نظر برسد، اما واقعیتی ظریف و نغز بین مسولیت گرفتن و گرفتن مسولیت وجود دارد که بهتر است با هم به آن نگاه دوباره ای بیندازیم و کمی تامل کنیم . همیشه پذیرش مسولیت و تقبل آن نقطه ارزشمند مقابل مسولیت خواستن و چنگ اندازی به آن است که بسیار هم باید کار ناشایست و نپسندیده ای باشد . البته در قاموس سیاست این طور هم نیست و غالبا صاحبان پستها و مناصب ، مدتها کفشهای پولادین پوشیده ، به همه کسان و ناکسانی که می شناخته اند آویزان شده و سالم ترین این افراد روزها و شبهای زیادی دست به دعا برداشته تا به منصب دلخواه خود رسیده یا حداقل به آن نزدیک شوند. از همه اینها که بگذریم ، در علم مدیریت که در کشور ما تازه از آب گذشته و غالبا ترجمه ، کپی و رونویسی است ، هم اینطور می گویند که مسولیت را به کسی می دهند که برای آن یقه پاره کرده و با چنگ و دندان دنبالش برود . پس تا اینجا در بلاد خودمان هم به ناچار نه به همه افراد ، بلکه به مدعیان منطبق با این تعریف حق می دهیم که خواهان پست باشند . اما نکته ظریفی که عرض کردم این است که در بین همین افراد ، آدمهایی هستند که قبل و بعد از گرفتن مسولیت دوتا هستند . یعنی قبلا آدمی منطقی ، با محبت ، مهربان ، مردمی و خلاصه با هزار جور محسنات بودند ولی بعد از رفتن به پشت میز ، یکدفعه همه محسناتشان نامرئی و به جز به چشم عده ای پاچه خوار و بادمجان دور قاب چین ، چشم سایر حاضرین و ناظرین از دیدن آن همه خوبی به یکباره محروم می ماند . یعنی اینکه و به عبارتی مسولیت او را گرفته و تبدیل به آدمی غیر منطقی ، غیر مردمی، متکبر ، جاه طلب و … شده و خلاصه به نمادی از یک مدیر عوضی تبدیل می شود . البته قصد این نگارش ، اسائه ادب نیست چرا که باز در دل همین علم مدیریت امروزی ، اتفاقا آدمهای عوضی همیشه موفق و رو به جلو هستند که اگر نردبان هم داشته باشند ، ترقی آنها شتاب بیشتری می گیرد . این آدم های عوضی همانهایی هستند که همه ی کارها را خوب و بی کم و کاست انجام می دهند ، همیشه در ارزیابی ها از اولین نفرهای برگزیده هستند، خیلی بر کارها مسلط و بر امور وارد هستند ، همه باید برای کارهایشان به آنها مراجعه کنند و خلاصه نمونه ای از یک آدم حاضر و شش دانگ را به نمایش می گذارند اما یک چیز کم دارند و آن اخلاق است. این آدمها ، همه چیز و همه امتیازها را اول برای خودشان و بعد برای سازمانشان می خواهند و هیچ کس و هیچ چیز دیگری هم برایشان مهم نیست و در این راه هم دست به هر کاری می زنند و هدف همیشه وسیله را برای آنها توجیه می کند . لذا از این بابت است که به آنها عوضی یعنی کسانی که اخلاق را رها کرده و به جای دیدن افق های دور ، فقط خودشان و نوک بینی شان و حداکثر جلوی پایشان را می بینند . به خاطر همین یادم افتاد که به آنها که می شناسم گوشزد کنم که مراقب باشید مسولیت شما را نگیرد و یک موقع فریب نخورید . چرا که آدم عوضی ، عوضی است و مدیر و غیر مدیر ندارد .
بابک بابادی
بسیارزیبا وشفاف.ومصداق بسیاری ازمدیران