تلویزیون اینترنتی تی‌بین تی‌بین
۱۸ شهریور ۱۴۰۴

درس انسانیت از کارگر فرودگاه مشهد

غروب خسته‌کننده یک روز کاری در فرودگاه مشهد، کشف یک کیف گران‌بها می‌توانست زندگی علی نمازی را زیر و رو کند. اما برای همسایه ۵۴ ساله هشتمین خورشید، امانت‌داری و شرط میزبانی از زائران، گران‌بهاتر از هر ثروتی بود. روایت انتخاب یک مرد ساده، که با یک تصمیم بزرگ، درس انسانیت داد.

ساعت ۶ عصر دیروز دوشنبه ۱۷ شهریور ماه، کم‌کم از هیاهوی ترمینال پروازهای داخلی فرودگاه شهید هاشمی‌نژاد مشهد کاسته می‌شد.غروب بود و خستگی یک روز کاری طولانی روی شانه‌های علی نمازی سنگینی می‌کرد، مثل همیشه مشغول تمیز کردن سرویس‌های بهداشتی بود؛ کاری که ۲۴ سال تمام جزء جدایی‌ناپذیر زندگی ۵۴ ساله‌اش شده بود. مردی متأهل و پدر ۳ فرزند، با زندگی ساده و آبرومندانه‌ای که با همین کار می‌چرخید.ناگهان، چشمش به یک کیف کوچک دستی روی فلاش‌تانک افتاد. کیف پر بود از دلار، دینار، تراول ایرانی، دو کارت پرواز، گوشی اپل، هدفون و پاور بانک. این‌ها را خودش تعریف کرد.

کیفی که زندگی را زیر و رو می‌کرد کیف را برداشت. سنگینی‌اش در دست، قلبش را لرزاند. می‌دانست که محتویات این کیف، زندگی خیلی‌ها را عوض می‌کند. شاید حتی زندگی خودش را. یک میلیارد و ۱۰۰ میلیون تومان! رقمی که برای حقوق یک کارگر خدمات، مثل یک رؤیای دست‌نیافتنی بود. ذهنش برای لحظه‌ای کوتاه، پر از افکار شد. می‌توانست آن را بردارد چون هیچ‌کس آنجا نبود. هیچ دوربینی هم شاهد نبود. اما در همان لحظه، تصویر حرم امام رضا (ع) در ذهنش نقش بست. عهد میزبانی و امانت‌داری، قوی‌تر از هر وسوسه‌ای بود.

زائری عراقی که برای زیارت به مشهد آمده بود…علی آقا، بدون معطلی، زیپ کیف را محکم بست و مستقیم رفت به سمت انتظامات سالن. مامور انتظامات با دیدن محتویات کیف، پول‌ها را شمرد. حیرت در چشمان‌شان موج می‌زد.همین که می‌خواستند کیف را به پلیس فرودگاه تحویل دهند، ناگهان زنی با عجله به سمت‌شان آمد. لهجه‌اش غریب بود، اما نگرانی‌اش کاملاً مشهود. به انگلیسی حرف می‌زد و وقتی کیف را در دست مامور انتظامات دید، چشمانش از اشک پر شد. انگار دنیا را دوباره به او داده بودند.یک ساعت هم نشده بود که پروازشان در فرودگاه مشهد نشسته بود. این را مردی که همراه زن بود و فارسی صحبت می‌کرد، گفت. آن خانم، زائری عراقی بود که برای زیارت به مشهد آمده بود.علی آقا زبان انگلیسی‌اش را نمی‌فهمید، اما لبخند پر از اشک و قدردانی آن زن، تمام حرف‌ها را می‌زد. زن، با دستان لرزانش، مشتی از همان پول‌ها را برای تشکر به سمت علی آقا گرفت. اما او با لبخندی آرام، سر تکان داد.

نیاز که همیشه هست…وقتی از علی آقا پرسیدم: آقای نمازی، خودتان به این پول‌ها نیاز نداشتید؟ محکم پاسخ می‌دهد: نیاز که همیشه هست. صدایش آرام بود، اما حرفش سنگین: این که یک میلیارد و ۱۰۰ میلیون تومان بود، بیشتر از این هم باشد برای خواسته‌های آدم کم است. این جمله، چکیده زندگی مردی بود که می‌دانست ارزش‌های واقعی، فراتر از ارقام هستند. بیشتر از ۷۰ موبایل را پیدا کرده اممن ۲۴ سال است که در فرودگاه هاشمی‌نژاد مشغولم. این اولین بار نبود، ۲۰ سال پیش هم یک کیف پول با ۵۰۰ هزار تومان پیدا کردم. حقوق من آن زمان فقط ۲۷ هزار تومان بود. آن را هم تحویل دادم. در همین چند سال گذشته، بیشتر از ۷۰، ۸۰ تلفن همراه پیدا کردم که همه را تحویل دادم.

ما مشهدی‌ها میزبان زائران امام رضا(ع) هستیم.‌..علی آقا به آرامی توضیح داد: ما مشهدی‌ها میزبان زائران امام رضا هستیم. شرط میزبانی آقا علی بن موسی الرضا، امانت‌داری است. باید حواس مان به زائران حرم مطهر رضوی باشد تا آن‌ها با خوشحالی زیارت کنند و با امیدواری و سلامتی به وطنشان برگردند.حقیقت این است که اگر می‌خواستم، می‌توانستم پول را بردارم، چون کیف جایی بود که امکان برداشتنش بود. اما انسانیت و شرط همسایگی، همین کاری بود که من دیشب و همه این سال‌ها انجام دادم و رسم امانت‌داری را به جا آوردم. همه ما امانتدار زائران هشتمین خورشید هستیم.لبخند زائران امام رضا(ع) برایم کافی استلبخندی بر لبانش نشست: برای من، دیدن لبخند مسافران وقتی وسایل گم‌شده‌شان را از من می‌گیرند، کافی است. مثل صاحب کیفی که دیشب پیدا کردم. من متوجه نمی‌شدم آن خانم به زبان انگلیسی چه می‌گفت، اما نگاه خندانش و دستانش که مشتی از آن پول‌ها را برای تشکر به طرفم گرفته بود، کافی بود.این روایت علی نمازی بود، انسانی واقعی از جنس همین خاک، که با یک انتخاب ساده، اما بزرگ، نشان داد ارزش‌های انسانی، هنوز هم در میان هیاهوی زندگی، محکم و استوار ایستاده‌اند./فارس

دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که نظر می‌دهد!

افزودن دیدگاه جدید